هفته دوازدهم و سونو nt
سلام جیگر مامانی، چطوری عشقم، انشا... که حتما خوبی. چقدر حس قشنگیه که یه فرشته کوچولو را توی وجودت داری، عاشقتم مامانی.
سه شنبه صبح یعنی 3 آذر با جناب آقای همسر رفتم برای سونو و آزمایش. چون اول باید سونو را انجام میدادم و بعد آزمایش، صبح ساعت 7اونجا بودم که بتونم هردوتاشو تا ظهر انجام بدم، سونو گفت ساعت 10 نوبتت میشه تا اون موقع برو یه چیز خیلی شیرین بخور، بابایی هم گیر داده بود باید شیرینی خامه ای بخورم که بچه خوب تکون بخوره خلاصه ساعت 8 صبح توی خیابونا دنبال شیرینی خامه ای بودیم تا مغازه ها بالاخره ساعت 9 باز کردن و خلاصه شیرینی خریدیم و یدونه خوردم چون از صبحش توی گلوم احساس سوزش میکردم و میترسیدم بدتر بشم، خلاصه دوباره رفتم برای سونو تا رسیدم نوبتم شد رفتم روی تخت، به آقای دکتر گفتم میشه شوهرمم بیاد نامردا گفتند اجازه نداریم آخه همه جا اجازه میدادند نمیدونم چرا اجازه ندادند. بابایی هم با کلی ذوق اومده بود که تورو ببینه اما خب نشد متاسفانه. بعدش دکتر معاینه را شروع کرد اما مگه حرف میزد، گفتم دکتر مشکلی که نداره گفت هنوز ندیدم، گفت بچه ات باید نیم رخ بشه، پشتش به ماست، گفتم از بس بچم باحیاست خلاصه همینجور ضربه میزد روی شکمم تا تو بچرخی منم هی توی دلم آیت الکرسی میخوندمو صلوات میفرستادم تا بالاخره آقای دکتر سخت گیر فرمودند تا اینجاش که سالمه باید آزماش خونم بدی که مکمل اینه، گفتم جنسیتش مشخص نیست گفت دو هفته ی دیگه. خالاصه خوشحال از روی تخت اومدم پایین رفتم به بابایی خبر دادم اونم کلی ذوق کرده بود میگفت من میگم بچه ام سالمه تو همش نگرانی خلاصه رفتیم آزمایشم دادم که گفت جوابش 8 آذر میاد و امروز میرم جوابشو بگیرم که انشا.. اونم خیر. بعدشم سریع برگشتم شرکت آخه از صبحش کلی زنگ زدن تا رسیدم شرکت گلو دردم بدتر شده بود و همینجور تا آخر شب بدترم شد و تا صبح از شدت آبریزش، گلو درد، سرفه، بدن درد شدید نتونستم بخوابم از اونجایی ام که مدیر ما خیلی سخت مرخصی میده و اصرار داره من فعلا مرخصی زیاد استفاده نکنم چهارشنبه نتونستم برم سرکار و رفتم خونه مامانم اما اینقدر باهام تماس گرفتند که از خجالت مرخصی دراومدم، وای الهی قربون مامانم برم که با اون پادردش یه پرستاری توپی به همراهی داداش کوچیکه از من انجام دادند که منی که فکر میکردم با اون سرماخورگی یه هفته ای نمیتونم از جام بلند شم تا شب سرپا شدم البته خوب خوب که قطعا نه ولی خیلی بهتر شدم. اما سرماخوردگی توی دوران بارداری واقعا سخته چون نمیتونی راحت دارو مصرف کنی واقعا تحملش سخته منم اصلا نمیخواستم هیچ قرصی بخورم واسه همین خیلی سخت بود مخصوصا وقتی حالت تهوع هم داشته باشی. اما خب هنوزم احساس سرماخوردگی دارم و دارم سعی میکنم مراقبت کنم تا سریع تر خوب بشم و خیلی بهترم. خداکنه که این دوران بخوبی طی بشه و بتونم نفسمو صحیح و سالم بغل بگیرم.