نیکان دوست داشتنینیکان دوست داشتنی، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فسقلی دوست داشتنی

هفته سی و هفتم (ماه نهم)

1395/2/14 16:24
نویسنده : مرضیه
204 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان، چقدر دلم برای نوشتن برات لک زده بود، باهات هرروز حرف میزنم اما فرصت نشد که بیام و برات ثبتش کنم.

خب فسقلی دوست داشتنی من دیگه رسیدیم به ماه 9 و کم کم وقتشه که بیای توی بغلم، خیلی خوشحالم و همچنین خیلی استرس دارم، باورم نمیشه که 8ماه گذشت، 8ماهه که تو اومدی توی وجودم و من از لحظه لحظه ای که با تو گذروندم خیلی خوشحالم. تکونات خیلی زیاد شده، برای خودت حسابی داری شیطنت میکنی و منو بابا مجتبی حسابی از این شیطنت هات لذت میبریم، بابا مجتبی هم دائم باهات حرف میزنه و خیلی هیجان زده است برای اینکه تورو ببینه، هرشب قبل خواب کلی باهات حرف میزنیم گاه گاهی برات لالایی میخونیم و تصور میکنیم چه شکلی هستی و چیگار میکنی، توهم با تکونات انگار داری تو بحثای ما شرکت میکنی، بعضی شبا اینقدر تکونات شدید میشه موقع خواب که واقعا برامون جالبه اینقدر ورجه و ورجه از یه فسقلی کوچولو مگه میشه.

این روزا حسابی سرمون شلوغه و وقتمون محدود، من بهمراه شما هر روز میام سر کار و من حسابی سنگین شدم و باید مدیریت کنم که موقع هایی که خونه هستم تدارکات اومدن نفسمو فراهم کنم. بعضی وقتا استرس میگیرم که نکنه تا تموم کارا انجام نشده شما تشریف بیارین دلم میخواد تمام کارا انجام شده باشه و خیالم راحت باشه اما خب سنگین شدم و نمیتونم خیلی به خودم فشار بیارم.

این روزاهم مث بقیه روزا به سرعت میگذره و شاید بعدا از این استرس ها خنده ام بگیره.

نیکان من، پسر دوست داشتنی من، عاشقتم و لحظه شماری میکنم برای دیدنت، برات یه دنیا آرزو دارم ، از خدا همیشه میخوام که سالم و صالح باشی و مشکلی برات پیش نیاد، تمام تلاشمو کردم که بارداری سالمی داشته باشم، امیدورام که همه چی بخوبی پیش بره و زایمان راحتی داشته باشم و بتونم لحظه بدنیا اومدنتو ببینم، صدای گریه ی نازتو وقتی بدنیا اومدی بشنوم و تورو توی بغلم بگیرم و ببوسمت. 

پسندها (1)

نظرات (0)