گل پسر فسقلی ما
سلام پسر دردونه مامان
خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که تورو توی وجودم دارم و بازم شاکرم که سالمی و باعث وجود یه عالمه شادی توی زندگی ما شدی.
بعد از اونهمه استرس دیروز، و از ساعت 4:30 تا 10 شب منتظر شدن روی صندلی انتظار سونوگرافی بالاخره نوبت من شد، منو مجتبی قلبمون داشت از جا کنده میشد رفتم توی اتاق و فقط منتظر حرفای دکتر شدم، اصلا جرات سوال پرسیدن نداشتم، فقط به چهره دکتر نگاه میکردم که حالت چهره اش با دیدن جنین من تغیر نکنه و اونم خیلی با آرامش داشت بررسی میکرد و من خیالم یکم راحت شد که نفس من چیزیش نیست و برای اینکه مطمئن تر بشم از دکتر پرسیدم ما توی فامیل سابقه لب شکری داریم بچه ی من مشکلی نداره گفت من خودم روی سالم بودن بچه حساسم و واست جزء به جزء بررسی میکنم و بچه ات هیچ مشکلی نداره لبای خوشگلتم بهم نشون داد و گفت ببین دهنشم باز کرده و خلاصه برام کامل توضیح داد این دستشه، این پاشه دیگه منم بهش گفتم دیشب دکتر چی گفت بهم و صدای قلبتم برام گذاشت گفت ببین عین ساعت میزنه و الکی نگرانت کرده، گفتم آقای دکتر جنسیتشم مشخصه گفت بله اونم برات میگم گفت احتمالا پسر آخه پاشنه ی پاشو گذاشته و نمیذاره من بیینم اونم نه یه پا دوتا پا رو گذاشته خلاصه گفت یکم بچرخ شاید پاشو تکون داد منم همینجور داشتم قربون صدقه ات میرفتم و صلوات میفرستادمو خداروشکر میکردم و دکترم گفت بله خانوم بچه تون صد در صد پسره.
از اتاق که اومدم بیرون مجتبی همینجور چشمش به دهن من بود ببینه چی میگم گفتم گل پسرمون سالمه سریع بغلم کرد و همینجور میخندید،
وای خدا که چه لحظات قشنگی بودند، آدم وقتی جنسیت بچشو میفهمه انگار بیشتر احساس میکنه که داره مادر میشه،
از دیشب تا حالا تو پوست خودم نمیگنجم، اتاقتو چجوری بچینم، وسایلتو چه رنگی بخرم، همینجور به مغازه هایی که قبلا رفته بودم فکر میکردم و جنسای پسرونشونو مرور میکردم، چقدر رویا بافی کردم باباتم نشسته بود و داشت توی اینترنت دنبال اسم میگشت، تا امشب مهلت داده اسمای پیشنهادیمونو اعلام کنیم تا باهم سریع تر یه اسم انتخاب کنیم و دیگه به اسم صدات کنیم.
و دیگه اینکه مامان و بابام کلی ذوقتو کردن آخه بعد سونو رفتیم اونجا و بابام حدس میزد شما پسری و مامانم دختر که بهشون گفتیم گل پسر و مامانم همش میگفت تو قبلا به بابات گقتی آخه بابام سربه سرش میذاشت میگفت مرضیه ساعت 9 به من گفت پسره.
دیگه مامان بابایی هم کلی خوشحال شد آخه از سونو که اومدیم اول مجتبی به مامانش خبر داد و اوناهم کلی خوشحال شدند و اینم دومین نوشون میشه که دوتاییتونم پسرید.
بازم عاشقتم مامانی، هزار بار