اولین تکون خوردنای قند عسل و انتخاب نام
سلام گل پسر من
تقریبا نیمه راهو گذروندیم و نمیدونی چقدر هیجان زده ام برای ادامه راه و بغل کردنت. چقدر قشنگه یه فرشته کوچولو را توی شکمت داری، خیلی خوشحالم از اینکه هستی، از وقتی جنسیتت مشخص شده بابایی اصرار داره زودتر اسمتو مشخص کنیم، خب قبلا بین اسم دختر و پسر سرچ کرده بودم و یه سری از اسم هایی که بیشتر خوشم اومده بود رو جدا کرده بودم و گاه گاهی با مجتبی تبادل نظر میکردیم، بابات دوست داره اسمت ترجیحا فارسی باشه. قرارمون بر این بود من یه لیست از اسم هایی که دوست دارمو پیشنهاد بدم و اونم همینطور و باهم اسم هایی که خوشمنون نمیاد و میادو جدا کنیم تا برسیم به اسم دلخواهمون. به من فقط 1 روز مهلت داده بود لیستمو پیشنهاد بدم .خب خیلی سرچ کردم و حدودا 10 الی 15 تا اسم جدا کردم و به مجتبی نشون دادم اونم همینطور خیلی از اسم ها شبیه هم بود خب یه سری از اسم ها حذف شد چند تایی موند و با تک تکش تورو صدا میزدیم ببینیم با کدومش بیشتر ارتباط برقرار میکنیم تا نهایتا رسیدیم به آرسام، سامیار و نیکان حالا بین این سه تا اسم ببینیم نظر بقیه هم چیه، سونو خیلی مطمئن گفت که پسری اما خب اگه دختر شدی دیگه خدا داند. و دیگه اینکه از دیروز تا حالا یه تکونایی توی شکمم احساس میکنم خیلی ضعیف و فقط 3بار گاهی شک میکنم که تویی یا من اشتباه میکنم. مخصوصا شب که اومدم بخوابم، قبل تر فقط گاه گاهی توی دلم نبض احساس میکردم و گاهی هم خودتو جمع میکردی یه گوشه و سفت میشدی مثلا وقتی سردم میشه خیلی و یا دوبار وقتی از پله ها داشتم میرفتم پایین. اما دیشب موقع خواب احساس میکردم داری وول میخوری مثل یه ماهی کوچولو توی شکمم، چقدر لحظه ی قشنگی بود خیلی کوتاه بود اما فوق العاده بود. همش باهات حرف میزدم و دائم باهات رویا بافی می کنم، خیلی عجیب دوستت دارم، خیلی زیاد.
کم کم باید به فکر خریدن وسایل و درست کردن و چیدن اتاقت باشیم، دایم توی اینترنت سرچ میکنم ببینم چی بخریم و چه رنگی. انشا.. بزودی اونم شروع میکنیم. فقط بدون منو بابایت یه دنیا عاشقتیم